خانم دکتر اکبرزاده سخنرانی خود را با ذکر این نکته آغاز کردند که الهیّات عملی از آنجا که معطوف به زیست انسانی است، مسائل آن باید از چهار منظر توصیفی، تحلیلی، هنجاری و عملیاتی بررسی شود. از سوی دیگر، فهم درست مفهوم شاکله در ادبیات قرآن کریم، بر حوزه الهیات عملی بسیار تاثیرگذار است، چرا که شاکله می تواند بر رفتار و افعال های انسانی به نحو ایجابی یا سلبی تاثیر گذار باشد.
ایشان در ادامه، وارد بحث از تبیین چیستی مفهوم شاکله شدند. بدین منظور ایشان ابتدا به بررسی آیه 84 سورۀ إسراء « قل کلٌّ یعمل علی شاکلته فربّکم أعلم بمن هو أهدی سبیلا» پرداختند. نکته اوّل درباره این آیه آن است که قدر متیقّنِ مضاف الیهِ مقدّر «کلّ» در این آیه، انسان است، هرچند طبق برخی تفاسیر آن را به خداوند یا سایر موجودات نیز می توان تعمیم داد. نکته دوم درباره خود مصطلح شاکله است که به لحاظ لغوی هم می تواند از ریشه شَکَل (به معنای چیزی که به امری شکل می دهد) یا از ریشه شَکال (به معنای آنچه دست و پای چهارپا را با آن می بندند) باشد. نکته سوم اینکه طبق آیه شریفه این شاکله است که گمراهی و هدایت انسان را رقم میزند. نکته دیگر آنکه با توجه به این که در قرآن، حرف اضافه «علی» استفاده شده است و نه حرف «باء سببیت»، معلوم می شود که رابطۀ شاکله با فعل انسان رابطۀ علّی- معلولی یا لازم و ملزومی نیست بلکه رفتار انسان بر وفق الگوی شاکله است مانند نسبتی که فرش با نقشه اش دارد.
خانم دکتر اکبرزاده بیان کردند که در میان مفسّران برخی شاکله را امری بیرونی همچون دین یا منهاج دانسته اند، و برخی آن را امری داخلی مانند جبلّت و فطرت. ایشان در بیان تفسیر مختار خود از مفهوم شاکله، ابتدا به نقد نظریاتی پرداختند که شاکله را معادل صورت نوعیه می داند (زیرا آنگاه، شاکله ویژگی شخصی بودن خود را از دست می دهد). همچنین شاکله نمی تواند صرفاً امری عارض بر بدن (یعنی اوصاف ژنتیکی و ظاهری) یا عارض بر نفس –به نحو غیر اکتسابی- نیز باشد (زیرا کاملاً حالت جبری پیدا خواهد کرد). از نظر ایشان شاکله منابع مختلفی دارد و برآیندی است از امور مختلف که نحوۀ وجود و هویت انسان را شکل میدهد: اکتسابات (هیئت های حاصله از طریق انتخابها، افعال و آموزشهایی که میبینیم)، ژنتیک و محیط. بنابراین، شاکله، طینت و خلقت نیست، و انسان با شاکله متولد نشده که در رفتارش مجبور باشد بلکه در آن عنصر اختیار وجود دارد. بنابراین، انسان در صورت داشتن خودآگاهی میتواند نسبت به شاکلهاش خودآگاهی داشته، آن را مدیریت کرده و تغییر دهد. تغییر در شاکله معادل تغییر در رفتار و اوصاف نیست بلکه معادل تغییر در خود است. انسان تنها موجودی است که میتواند در خود تغییر ایجاد کند. تغییر در شاکله میتواند بر دو نوع باشد: الف) تغییری که در آن، انسان منفعل است و عوامل زیست محیطی و ژنتیکی و .. شاکله وی را تغییر میدهند؛ ب) تغییر فعالانه شاکله توسط خود انسان. توبه نمونهای از تغییر فعالانه شاکله است. «من» میتواند شاکله را تغییر دهد و به واسطه این تغییر، فعل تغییر پیدا نماید. از نظر خانم دکتر اکبرزاده دقیقاً به دلیل همین نقش مهم اختیار در ایجاد شاکله و به تبع آن تاثیرگذاری در فعل انسانی است که این مفهوم نقش محوری در الهیات عملی و حوزه های مرتبط با آن همچون خود شناسی اخلاق دینی، مردم شناسی اخلاق دینی، مدل تعلیم و تربیت اخلاق دینی، فرهنگ سازی اخلاق دینی، و تولید علم پیدا می کند.
ایشان در ادامه، این فهم از شاکله را در مدل حکمت متعالیه نیز قابل تعریف دانستند. شاکله هر انسان در واقع نحوه وجود هر فرد است و از آنجا که وجود انسانی دائماً در حال سیلان و اشتداد است، شاکله نیز در میان دو سر شاکله سعید و شاکله شقی در حال شدن است و ملاک سعادت و شقاوت انسان آخرین نحو از تحقّق وجودی شاکله است. نکته دیگر آنکه از آنجا که نفس در عین واجد بودن قوا و مراتب مختلف، از یک بساطت و وحدت برخوردار است، همه امور متشتّت ژنتیکی، محیطی و اکتسابی، در نفس انسانی به وحدت رسیده و یک شاکله را متحقّق می سازد.
ایشان در بخش پایانی سخنان خود، سه مدل را در تبیین شکل گیری رفتارها و افعال انسانی با هم مقایسه کردند که همگی در عین تفاوت در ادبیات، تا حد زیادی به مفهوم مشترکی اشاره دارند. در ادبیات قرآنی شاکله شکل دهنده اصلی به رفتار و فعل است، در مدل روان شناسی همه چیز به «من» انسانی باز می گردد و در حکمت متعالیه رفتارها و افعال نهایتاً از نفس صادر می شود.
ایشان در بخش پرسش و پاسخ ها، از فروکاستن اخلاق به فقه انتقاد کردند، چرا که نمونه هایی را می توان یافت که اعمال فرد در انطباق کامل با احکام شرعی است ولی چه بسا به لحاظ اخلاقی فعل قبیحی را مرتکب شود، مثلا مردی که بدون دلیل اجازه خروج از منزل به همسر خود نمی دهد.