خانم دکتر فخار در سخنرانی خود به بررسی ظرفیت های مشاوره فلسفی در حیطی الهیات عملی پرداختند و بحث خود را با این نکته آغاز کردند که مراقبتهای شبانی به عنوان شاخه ای از الهیات عملی، یکی از مهمترین خدمات کلیسا به جامعه مسیحیت شناخته میشود که یکی از قالب های ارائه آن، دادن مشاوره در حیطههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی به مسیحیان بوده است. این امر به تدریج به شکلگیری فعالیتی به نام مشاوره مسیحی انجامید.
از نظر ایشان، به دلیل ارتباط همیشگی بحث مشاوره با روان شناسی، از همان ابتدا، نحوه مواجهه با روان شناسی هنگام مشاوره های دینی، به دغدغه ای برای الهیدانان تبدیل گردید. امروزه می توان از چهار مدل مواجهه الهیات عملی با روان شناسی سخن گفت. مدل اول «سطوح تبیین» نام دارد و طبق آن روان شناسی و الهیات دو عرصه کاملاً متفاوت هستند ولی در عین حال می توانند مکمّل یکدیگر باشند. البته انتقادات زیادی به این مدل از طرف الهیدانان وارد شده است از جمله: نمی توان رون شناسی و الهیات را دو حیطه کاملاً جدا دانست، جدا کردن روان شناسی از الهیات مخالف جامعیت الهیات است، و نهایتاً در این مدل تمایز مقام توصیف و تجویز نادیده گرفته شده است. در مدل «ادغامی» روان شناسی و الهیات به دلیل داشتن موضوع واحد یعنی انسان، قابل ادغام و یکپارچه شدن هستند و تمایز آنها تنها به ابزار است. روان شناسی از ابزار تجربی (انکشاف عام) استفاده می کند و الهیات از وحی (انکشاف خاص). از نظر طرفداران این مدل، استفاده از روان شناسی در مشاوره های الهیاتی تا جایی که در تعارض با آموزه های دینی قرار نگیرد بلامانع است. مدل «روان شناسی مسیحی» ادغام کامل روان شناسی و الهیات را ناممکن می داند، زیرا روان شناسی مبانی خاصی دارد که گاه در تعارض با الهیات است. البته از نظر مدافعان این مدل نیز از روان شناسی می توان تا جایی که خطوط قرمز دینی را رد نکند استفاده کرد. مدل چهارم مدل «مشاوره کتاب مقدس» است. در این مدل، روان شناسی و کتاب مقدس کاملاً ناسازگار با هم هستند، زیرا در درجه اول موضوعات متفاوتی دارند. موضوع الهیات ایمان و پرستش است، در حالیکه موضوع روان شناسی رفتار، اندیشه و اراده انسانی. علاوه بر تفاوت در موضوع، راه کارهای روان شناسی نیز سودمند نیستند و حتی گاه در تعارض با الهیات قرار دارند.
خانم دکتر فخار در بخش دوم سخنان خود به موضوع مشاوره فلسفی پرداختند. هرچند توجه به فلسفه به عنوان هنر زیستن از گذشته های دور در فلسفه هایی مانند مکتب رواقی و اندیشه سقراطی قابل ردیابی است، توجه فیلسوفان معاصر به نقش درمانی فلسفه و کاربست آن در زندگی بشر به شکلگیری عرصه جدیدی در فلسفه در قالب مشاوره فلسفی انجامیده است. نقطه شروع طرح مشاوره فلسفی به مقاله سیمون هرش در 1980 باز می گردد. پس از او این آخن باخ فیلسوف آلمانی بود که از سال 1981 به طور خاص به تبیین و ترویج مشاوره های فلسفی پرداخت و امروزه ایجاد مراکز متعدد مشاوره های فلسفی در غرب، مدیون تلاش های وی و شاگردان اوست.
ایشان در توضیح چیستی مشاوره فلسفی، آن را دیالوگی میان مشاور فیلسوف و مُراجع دانستند که در آن فلسفیدن اتفاق می افتد و در نهایت به خودآگاهی عمیق، خودکاوی فلسفی، دستیابی به حکمت و کشف ارزشها منتهی خواهد شد. اینکه چرا این مشاوره ها متّصف به عنوان فلسفی هستند، سه نظر رایج وجود دارد: فلسفی است زیرا تامل فلسفی درباره پیش فرض ها و مبانی اندیشه است، فلسفی است زیرا مبتنی بر کاوش نقادانه است، فلسفی است زیرا از روش عقلی و نه تجربی استفاده می کند. در باب موضوع مشاوره فلسفی، برخی آن را افکار خودآگاه و برخی دیگر پرداختن به باورهای ناخودآگاه دانسته اند، اما از دیدگاه خانم دکتر فخار، بهترین تعبیر از موضوع مشاوره فلسفی، خودکاوی فلسفی درباره فهم زیست شده است. در مشاوره های فلسفی عده ای بر صرف ارائه روش تفکر تاکید دارند، ولی برخی دیگر انتقال مفاهیم فلسفی را نیز در صورت کمک به ارتقای فهم مراجع، روا می دارند.
خانم دکتر فخار در بخش سوم و پایانی سخنرانی خود به مسئله اصلی بحث یعنی بررسی نسبت مشاوره فلسفی و الهیات عملی پرداختند. در واقع از آنجا که هم دین و هم فلسفه در مقام پاسخگویی به سوالات بنیادین و مشکلات بشر ناظر به تجربه های زیسته او از جمله مواجهه با بیماری، مرگ، بیعدالتیهای اجتماعی و محرومیتها، نقش خداوند در مدیریت جهان و ... هستند، میان مشاوره الهیاتی و مشاوره فلسفی به لحاظ قلمرو مسائلِ مُراجع در امور متافیزیکی و هستیشناختی همپوشانیهای زیادی وجود دارد. همین امر لزوم توجهِ هر دو حیطه را به مبانی، روشها، و نظریههای یکدیگر نشان میدهد. ایشان معتقدند الهیات در حوزه روش باید با روی باز با مشاوره های فلسفی مواجه شود و از روش های مختلف و موثر آن مانند تفکر نقادانه، تفکر منطق محور و روش سقراطی بهره ببرد. در حوزه محتوایی هم به دلیل موضوعات و مسائل مشترک، هر دو حیطه می توانند کمک رسان هم باشند (که عموماً در این حوزه از ظرفیت فلسفه های اگزیستانس استفاده می شود). در انتهای بحث، ایشان مدل های ارتباط میان مشاوره فلسفی و مشاوره الهیاتی را در همان قالب الگوهای چهارگانه نسبت روان شناسی و مشاوره الهیاتی بازسازی کرده و چنین جمع بندی کردند که به جز مدل مشاوره کتاب مقدس، در سایر مدل ها، مشاوره فلسفی و مشاوره الهیاتی می توانند با یکدیگر تعامل سازنده داشته باشند.
خانم دکتر فخار در بخش پرسش و پاسخ به این نکته اشاره کردند که هر موضعی که درباره مسئله علم و دین گرفته شود، موضع ما درباره نسبت مشاوره های فلسفی با الهیات را نیز مشخص می کند. ایشان در تکمیل مطلبی از خانم دکتر اکبرزاده درباره امکان ارائه مشاوره های فلسفی بر اساس حکمت متعالیه، از شکل گیری گروه هایی در داخل کشور با همین رویکرد خبر دادند.